Home arrow لیست تمامی مقالات arrow «مديريت» يا «رهبري»، کدام يک براى موفقيت يک سازمان مورد نياز است؟
spacer
spacer
spacer
امروز پنجشنبه 1 آذر 1403

کلام مدیر

براي گيراتر شدن سخنان خود، هميشه چند عبارت كليدي از بزرگان و افراد برجسته در ذهن داشته باشيد و در موقع لزوم آنها را به كار ببريد.

گالری


Peter.f.Drucker


تالار مشاهیر مدیریت (ابزار شروع کار!)


 

سایت جهت بازدید بوده و بروز نمی شود

«مديريت» يا «رهبري»، کدام يک براى موفقيت يک سازمان مورد نياز است؟ چاپ ارسال به دوست
رای کاربران: / 82
ضعیفعالی 
همکاری با محسن علیجان نژاد   
1386/09/10 ساعت 16:32:21

يک سازمان براى آنکه به اهداف عالى خود دست يابد بايد به دو مقوله «رهبري» و «مديريت» توجه داشت باشد. چرا که در جهان صنعتى امروز صرفاً برخوردار بودن از مهارتهاى مديريتى براى موفقيت يک مدير کافى نيست، بلکه مديران بايد شناختى اساسى از تفاوت ميان «مديريت» و «رهبري» داشته باشند و بدانند چگونه اين دو فعاليت براى تحقق موفقيت سازمان بايد با هم ترکيب شوند.

منبع : خانه كارآفرينان ايران

در يک سازمان با وجود تفاوت عمده بين «رهبري» و «مديريت»، ارتباط تنگاتنگى بين آن دو وجود دارد؛ يک رهبر مى تواند مدير باشد و يک مدير نيز مى تواند «رهبري» کند. عکس اين قضيه نيز صادق است؛ يعنى يک فرد مى تواند داراى هنر «رهبري» باشد بدون اينکه قادر باشد هدفهاى سازمانى را تحقق بخشد (مدير نباشد) و يا اينکه يک فرد ممکن است مدير منظمى باشد ولى کارکنان از روى ترس و اجبار وظايف خودشان را انجام دهند (رهبر نباشد.)

در اين نوشتار سعى داريم به اين سئوال پاسخ دهيم که براى موفقيت يک سازمان به کدام يک از دو مقوله «مديريت» يا «رهبري» نياز داريم؟

تعريف رهبرى

فرآيند نفوذ در ديگران و برانگيختن آنها براى همکارى با يکديگر در جهت تحقق هدف هاى گروهى را «رهبري» مى گويند. يا مى توان گفت: رهبرى استفاده از فرآيند ارتباطات در موقعيتى خاص براى اعمال نفوذ در ميان افراد و جهت دادن آنها به سوى مقاصدى مشخص است. و يا رهبرى فرآيند نفوذ در ديگران است به طورى که آنها با اشتياق و جديت در دستيابى به اهداف سازمانى تلاش نمايند.

«رهبري» را اصولاً «هنر نفوذ در ديگران» مى دانند. بدين معنى که پيروان به دلخواه نه از روى اجبار، از رهبر اطاعت مى کنند.

بنابراين، منظور از رهبرى به طور عام، تأثير گذارى بر افراد و انگيزش آنان به طورى است که از روى ميل، علاقه و با اشتياق براى دستيابى به هدف هاى گروهى تلاش کنند.

تعريف مديريت

فرآيند برنامه ريزي، سازماندهي، هدايت و نظارت بر کار اعضاى سازمان و کاربرد کليه منابع قابل دسترسى براى رسيدن به هدفهاى تعيين شده سازمان را «مديريت» مى گويند.

«مديريت» به عنوان « هنر انجام دادن کارها به وسيله ديگران» نيز تعريف شده است. چرا که مدير با اتخاذ تدابيرى براى انجام کارها توسط ديگران و نه شخص مدير به اهداف سازمان نايل مى شود.

تفاوت مدير و رهبر

بسيارى از مديران سازمان ها، از تفاوت ميان رهبرى و مديريت آگاهى ندارند و همين امر باعث مى شود که در اجراى وظايف سازمانى خود ، به اشتباه عمل کنند.

رهبرى همان مديريت نيست. اگر چه بسيارى از مديران رهبرند و بسيارى از رهبران مدير، ولى فعاليت هاى رهبرى و مديريت فعاليت هاى يکسانى نيست.

بايد توجه داشت که «مديريت» با «رهبري» تفاوت هاى عمده اى دارد که بايد مديران در اجراى وظايف خود به اين تفاوت ها توجه داشته باشند، براى آشنايى مديران، به چند مورد از تفاوت هاى يک «مدير» با يک «رهبر» در يک سازمان اشاره مى کنند:

1- مديران در پست خود منصوب شده اند. آنان قدرت قانونى دارند که اجازه مى دهد در مواقع ضرورى به ديگران پاداش دهند يا آنان را تنبيه کنند. در حالى که يک رهبر ممکن است منصوب شده و يا از درون گروه پديد آمده باشد و اين اجازه را نداشته باشد که در مواضع ضرورى ديگران را تشويق يا تنبيه کند چرا که قدرت قانونى ندارد.

2- توانايى تاثيرگذارى مديران بر افراد سازمان، بر مبناى اختيار رسمى است که از پست سازمانى آنها ناشى شده است در حالى که رهبران مى توانند بر عملکرد ديگران تاثير بگذارند بدون آنکه قدرت تاثيرگذارى آنان از اختيار رسمى ناشى شده باشد.

3- مدير اداره مى کند در حالى که رهبر ابداع مى کند.

4- «مديريت» يک رونوشت است در حالى که «رهبري» يک اصل است.

5- مدير امور را نگهدارى مى کند در حالى که رهبر آنها را بهبود مى بخشد.

6- مدير روى سيستمها و ساختار تمرکز دارد ولى رهبر روى افراد تمرکز مى کند. در واقع مديريت به فرآيندهاى سازمانى توجهى حساب شده دارد در حالى که رهبرى به کارکنان به عنوان افراد انسانى توجه واقعى دارد.

7- مدير از اجراى يک شغل اطمينان حاصل مى کند، در حالى که رهبر مراقب فردى است که آن شغل را اجرا مى کند و به او توجه دارد.

8- مدير نظارت مى کند، ولى رهبر اعتماد مى پراکند.

9- مدير ديدگاه محدودى دارد، ولى رهبر از ديدگاه وسيعى برخوردار است.

10- مدير «چگونه و چه وقت» را مى پرسد، در حالى که رهبر «چه چيز و چرا» را مى پرسد.

11- مدير نظر به انتهاى خط دارد، ولى رهبر چشم به افق دارد.

12- مدير پيروى مى کند، در حالى که رهبر سرچشمه مى گيرد.

13- مدير وضع موجود را مى پذيرد، ولى رهبر با وضع موجود در جدال است.

14- مدير سرباز قديمى خوبى است، اما رهبر آدم خودش است.

15- مدير کارها را درست انجام مى دهد، در حالى که رهبر کارهاى درست را، انجام مى دهد.

برخى از خصوصيات عمده براى رهبران موفق

برخى اعتقاد دارند که يک شخص يا رهبر متولد مى شود يا نه. از نظر اين افراد رهبران ابرمردانى هستند که به علت ويژگى هايى که موهبت الهى است شايستگى رهبرى پيدا کرده اند، بنابراين کسانى مى توانند نقش رهبرى را در سازمان ايفا کنند که داراى خصوصياتى چون هوشمندي، برونگرايي، تسلط بر خود، اعتماد به نفس، سخنورى و جاذبه کلام، زيبايى و جذابيت سيما و چهره و مانند آنها باشند.

از جمله خصوصيات عمده اى که براى رهبران ذکر مى شود، مى توان به موارد زير اشاره کرد:

1- هوش: تحقيقات انجام شده بر روى رهبران موفق سازمانى نشان مى دهد که هوش آنان از ميانگين هوش پيروان و زيردستانشان بيشتر است.

2- خصوصيات ظاهرى و فيزيکى مانند قد، سيما و حرکات دست.

3- بلوغ اجتماعى و وسعت ديد: رهبران از جهت عاطفى با ثبات و داراى اعتماد به نفس اند و نسبت به مسايل و رويدادهاى اطراف خود ديد و بينش وسيعى دارند.

4- رهبران شخصيت برونگرا دارند.

5- انگيزه هاى توفيق طلبى و نيل به هدف: رهبران داراى انگيزه هاى قوى براى موفقيت هستند و توفيق طلب اند.

6- خصوصيات شغلى مانند پشتکار و تلاش و ابداع و ابتکار.

7- خصوصيات اجتماعى مانند مرتب اجتماعى و سياسى.

8- انسانگرايى: انسانگرايى و تاکيد بر ارزش انسانها خصوصيت بارز ديگر رهبران موفق است.

هر چند که عده اى عقيده دارند که توانايى رهبرى با خصوصيت فرد يا ويژگى هاى موروثى قابل بيان است، ولى بايد اين نکته را در نظر داشت که مى توان براى رهبر خوب شدن آموزش ديد و با برنامه هاى آموزشى يک رهبر موفق شد.

مهارتهاى مورد نياز مديران

مديران در هر سطحى که باشند و در هر نوع سازمانى که فعاليت کنند بايد به مهارتهاى خاصى مجهز شوند تا بتوانند در نيل به اهداف تعيين شده سازمان را يارى رسانند. اين مهارتها عبارتند از: مهارتهاى ادارکي، مهارتهاى انسانى و مهارتهاى فنى.

1- مهارتهاى ادارکى: اين مهارتها توانايى هماهنگى کردن و وحدت همه فعاليت هاى سازمان را به مدير مى دهند تا بتواند سازمان را به صورت يک کل در محيطى که آن را احاطه کرده است مشاهده، و روابط متقابل بخشهاى مختلف و چگونگى تاثير تغيير هر قسمت در کل سازمان را پيش بينى کند.

مهارتهاى ادارکى توانايى تحليل موقعيت و تعيين ريشه مسايل و تدوين برنامه مناسب را به مدير مى دهند. اين مهارتها خصوصاً براى مديران عالى سازمان که بايد اهداف وسيع و برنامه هاى بلند مدت سازمان را براى آينده طرح ريزى کنند، ضرورى است.

2- مهارتهاى انسانى: اين مهارتها به مدير امکان مى دهند تا با افراد، در کنار آنها و به طور موثر با آنها کار کند. مديران در همه سطوح به اين مهارت نياز دارند، چون براى نيل به اهداف سازمان به افراد داخل و خارج سازمان وابسته اند. مديرانى که مهارتهاى انسانى خوبى دارند مى توانند نيازها و انگيزه هاى افراد را درک و آنان را تشويق کنند تا بدون نگرانى در تصميم گيرى ها مشارکت داشته باشند.

3- مهارتهاى فنى: اين مهارتها به معنى توانايى به کار بردن ابزار، شيوه ها و دانش مورد نياز براى اجراى يک زمينه تخصصى است.

وظايف مدير

براى يک مدير، وظايف متنوعى عنوان شده است، اما در حالت کلى مى توان وظايف يک مدير را به صورت زير خلاصه کرد:

1- برنامه ريزى: مدير اهداف سازمان در درجه اول تعريف مى کند سپس با تعيين راهبرد تحقق اين اهداف و ايجاد مجموعه اى از برنامه ها براى يکپارچه و هماهنگ کردن فعاليت در جهت نيل به اين هدف ها گام بر مى دارد.

2- سازماندهى: مدير مشخص مى کند که در يک سازمان چه وظايفى بايد اجرا شوند و چه کسانى بايد اين وظايف را انجام دهند. وظايفى که مى توانند با هم يک گروه شغلى تشکيل دهند، تعيين مى شوند.

3- هدايت: مدير فعاليت هاى افراد سازمان را هدايت مى کند و آنها را هماهنگ مى کند و با ايجاد انگيزه در زيردستان فعاليت هاى آن را جهت مى دهد، موثرترين مجارى ارتباط را انتخاب و تعارض ميان اعضاى سازمان را بر طرف مى کند.

4- نظارت: مدير براى اطمينان از اجراى درست و به موقع همه کارها عملکرد سازمان را ارزيابى مى کند و عملکرد واقعى سازمان را با هدفهايى که از قبل تعيين شده بود، مقايسه مى کند تا اگر انحراف هايى از برنامه هاى تعيين شده مشاهده شد، آنها را اصلاح کند.

5- خلاقيت: مدير براى آنکه با تحولات شتابان انديشه ها سازگار شد و در صحنه رقابت با رقباى متعدد دوام بياورد، بايد شرايط لازم را براى بروز خلاقيت يعنى پيدايش انديشه هاى نو در افراد سازمان به وجود آورد.

نتيجه گيرى:

از آنچه گفتيم مى توان دريافت که براى موفقيت يک سازمان، بايد به هر دو مقوله «مديريت» و «رهبري» توجه داشت؛ هر چند يک مدير موفق مى تواند با توجه به مهارتها و وظايفى که براى وى برشمرده ايم، سازمان را به سوى اهداف خود، پيش ببرد اما اين مهارتهاى مديريتى براى موفقيت در جهان صنعتى امروز کافى نيست. از سوى ديگر در طول تاريخ ثابت شده است که موفقيت يا شکست جنگها، امور تجاري، مسابقه هاى ورزشى و گروههاى معترض سياسى تا حدود زيادى به رهبرى آنها مربوط مى شود به گونه اى که «بنيس» يکى از نظريه پردازان در مديريت، در اهميت «رهبري» معتقد است که «براى بقا در قرن بيست و يکم ما نيازمند نسل جديدى از رهبران هستيم.». بنابراين بايد مديران سازمان ها در درجه اول به مهارتها و وظايفى که در اين نوشتار براى آنها برشمرديم، توجه داشته باشند و در درجه دوم با شناخت اساسى از تفاوت ميان مديريت و رهبرى بتوانند با ترکيب «مديريت» و «رهبري»، براى تحقق موفقيت سازمان گام بردارند.

<قبل   بعد>
spacer

spacer
© 2007-2024 UMZManagement.ir All rights reserved. Powered By Mambo.
.حقوق این سایت محفوظ است و كپی برداری از آن با ذكر منبع بلامانع می باشد
Developed By Mambolearn Group & Alireza Hosseinnejad.